دانه دانه کشیدم شوقَت را در درونم… دانه دانه…
تسبیحم غمگین بود از دوریات، و دانههایش امیدم شدند… آری!
قلبم؟ گفتی وصال؟ خدا کریم است…
تنهایی دانهدانه از درونم گذشت…
اشکهایی که از مژههایم فرو میریخت،
دانهدانه گونههایم را خیس میکرد…
دوست داشتنت را هرگز فراموش نکردم…
چه کسی بود که عشق را فراموش کرد، ای دل من؟
هر مصرع برای عشقمان بود…
برای خط به خطی که نوشتم،
قلبم صبری بود و "یا صبر" دعایم…
چشمانش موج موج بود، اما به رنگ قهوهای!
اشکهایم قطرهقطره بود… اما بسیار…
عشقم فرسنگفرسنگ بود… اما یکی…
فاصلهها ذرعذرع بودند… اما نزدیک…
هر دانهای در تسبیحم، امیدم بود… ای آقا...
Ebru Karakaş 2Kayıt Tarihi : 4.6.2025 15:27:00





© Bu şiirin her türlü telif hakkı şairin kendisine ve / veya temsilcilerine aittir.
Bu şiire henüz hiç kimse yorum yapmadı. İlk yorum yapan sen ol!